دلِ بیقراران

دوستان کانالی راه اندازی کردیم و تازه تاسیس است که صرفا برای ارتباط با هنرمندان و افرادی است که می خواهند با کمترین هزینه ممکن آهنگی که دلخواه خودشان هست بخوانند.در واقع یک استودیو موسیقی آنلاین!!

شما می توانید برای اطلاعات بیشتر با ما از طریق .کانال

@songstore2

برای دومین بار واسه وکال رفتم.بازم خودم راضی نشدم از نتیجه ولی شاید راضی بشم!!!

یه خونه تو دل جنگل و یه خونه تو دل شهرستان خودت و یه خونه تو دل تهران 

اولی واسه زندگی دومی واسه کارای روزمره و سومی واسه پیشرفت.

البته مستقل .تنهای تنها نمیدونم شاید یه بیمارییه تنهایی ولی دامنه منو گرفته و از همه بدتر اینکه منم نمیخوام خوب بشه و به فکر درمانشم نیستم.

اخه میدونی تنهایی خیلی تورو جلو میندازه تو توان ذهنی و خودباوری میاره نمیدونم برای من که اینطور بوده

داشتم می گفتم یه خونه تو دل جنگل ،نزدیک دریا که بتونی زندگی کنی زندگی به معنای واقعی.

اخه میدونید زندگی مثله بقیرو اصلا اسمشو زندگی نمیشه گذاشت اگه بخوای از 8 صبح تا پاسی از شب بری سرکار اونم حتی روزای جمعه جمع.اینکه کاملا منتفی و غیر قابل قبوله صورت دومشم اینه که از 7 تا 14 اونم با شرایط الان فکر نکنم کفاف بده میمدنی تنها یه شغل که اونم خوداشتغالیه.دیدید باز رسیدیم به تنهایی .دوران دوران تنهاییه این روزا اگه تنها باشی برنده ای این روزا همه بلدن بگن نمیشه .دانشجویی که از جزوه 30 صفحه ای ناقابل میناله بعد میخواد کنکور رتبه نخبگی بیاره یا استاد دانشگاهیی که با شنیدن ناله شاگرداش  که میگن چقدر سخته این درس بجای ناراحتی و ناراحت شدن کلی ذوق مرگ میشه و فکر میکنه ماری کوریه یا انیشتین کشف نشده .هیچوقتم به خودش نمیگه شاید من دارم اشتباه درس میدم یا یه استاد دیگه ای که با پرسیدن یه سوال کلیدی تن و بدنش میلرزه و حاضر نیست جواب بده یا استاد دکتری که کل معلوماتشو میتونه تو سه ماه به یه حتی بز یاد بده ولی حاضر نیست چون سالها سختی کشیده.

اینجا شهر تنهاییاست باید با کتاب از تنهایی خودتو نجات بدی

به نظرم تنهایی یعنی نادانی و نعمتی برای افزایش دانایی!!

باز میرسیم به کتاب 

واسه یه سری نکات میکس کل اینترنتو زیر و رو کردم ولی هیچکس حاضر نشد که ترفند های واقعی رو بگه

یا اونا که گفتن ناشی بودن یا اونا که بلد بودن خسیس

میخوام بگم باید برگردم سراغ کتاب هاش اینطوریه این سوال 4 ساله من جواب پیدا میکنه.

نمیدونم ولی فکر کنم بزرگتین فریب قرن حاضر عصر اتباطات بود درست وقتی که،با کتاب اشتباه گرفته شد.

به نظرم هیچوقت اینترنت نمیتونه جای کتابو بگیره .

از امروز میخوام دور اینترنتو و این عصر ارتباطاتو در حد همون ارتباطات سلام علیک حفظ کنم نه بیشتر

کتاب دوست فراموش شده هممون بود.

دانشجو ها از وقتی با جزوه اشنا شدن و با کتب غریبه بی سواد شدن همینطور خیلیا.

امشب یک حالت گیجی ک گنگی دارم.

میدونید شاید سالها طول بکشه تا بفهمیم ولی بالاخره خواهیم فهمید.

اوضاع خرابه

قلبا تاریک و پر از کمبوده.

کاش هبچوقت هیچکس کمبود نداشت.روحیه ای به شدت حقیر وفردی بسیار کوچک و بی سواد که خودش رو داناتر از همه می دانست.

داشتم تو جمع دانشجویی غذا میخوردم .البته در خوابگاه

اولین لقمه رو که برداشتم بسم الله گفتم و با حالت تمسخر بهمن نگاه کرد و درجمع گفت نمیدونم چرا همرو احمق میبینم و میدونم.و شروع به بحث ی کرد من که فرصت رو غنیمت شمردم گفتم،اصلا میدونی لیبرال یعنی چی؟ گفت نه.گفتم پس هروقت فهمیدی بعد بیا با من بحث ی کن اینم که خیلی از درون سوخته بود گفت کرک میدونی چیه که اصلا یک بحث نرم افزاری بود بماند که در همان زمینه هم جوابش رو دادم و دو برابر سوخت ؛متاسفانه اون حالا از سوزشش این بحث ی رو کاملا شخصی کرد و به خودم دارم می گم عجب اشتباهی بود بحث با این فرد.

آری دوستان سکوت گاهی بهترین جواب و بی تفاوتی گاهی بزرگترین راه حل پس همیشه در هنگام بحث با گاو ها مواظب باشید با آنها شاخ به شاخ نشوید.

گاو هایی که بزرگترین کار را دوستی با جنس مخالف به نحو احسن می دانند و به آن افتخار می کنند و رشادت های شهیدان را زیر سوال می برند .

دوستان تو بد وضعیتی گیر کردم تو جایی دانشگاه قبول شدم که دور از خونست و دانشجو کمی داره و از اون بدتر دانشجو با سواد هم کم داره .

بحث با جماعتی این چنین خیلی سخته مخصوصا که بی منطق هم هستند.

شاید بعضی وقتا از جایگاهی که داری راضی نباشی؛چون لیاقتتو بیشتر می بینی؛شایدم احساس کنی حداقل از کسایی که بالاتر از تو هستن لیاقتت بیشتره.بیشتر؛احساس می کنی باید خودتو ثابت کنی.

این احساس از بچگی با هامه.

همیشه در تمام دوران های زندگی دست کم گرفته شدم .اما همیشه خودمو بعدش ثابت کردم.

دوران ابتدایی ،راهنمایی،دبیرستان،تو کار های الکتریکی و نرم افزاری ،گوشی رایانه .

همیشه هم طوری خودمو اثبات کردم که دهان طرف و طرف هاوا بمونه و خیلی چیزها بهشون ثابت بشه.

اما حالا توی دانشگام .اینجا فرصت کمه و مدعی زیاد .

نمیدونم این دفعه موفق میشم یا نه .

به امید خدایی که همیشه پشتم بوده و تموم اثباتام رو مدیونشم .امیدوارم بتونم و فکر کنم این دیگه آخرین اثبات باشه و زندگی با ثبات شروع خواهد شد.

همیشه یادت باشه خدا همون خداست فقط بازی عوض شده

موفق باشید

کلی تلاش برای اینکه به دیگران ثابت کنی که کی هستی

چه هدف سستی و چه تلاش بی خودی

روز ها می گذرند و من هر روز می فهمم که فکر کردن دیگران در موردت چقدر بیخوده

قطعا کسی که همش تو زندگیش شکست خورده و ضعیف بوده تو رو یه ادم شکست خورده می بینه.خوب بذار ببینه مگه به دیدنه اونه

روزگار به من اموخت دیگران هر انچه در موردت فکر کنن اشتباه قطعیه

من هیچ وقت از هدفام نمیگم و هیچ وقت تلاش هایی که کردمو جار نمیزنم

بذار همه فکر کنن که بی عرضم بذار فکر کنن که نمی تونم .خوب اینطوری دیگه کسی ازم انتظاری نخواهد داشت .و این آغاز زندگی بی استرسه

می ذارم همه منو یه بازنده ببینناینطوری دیگه حسودی هم در کار نخواهد بود که منو بخواد زمین بزنه

بذار همه بهم بخندن و لااقل از دیدن ضعف ظاهری من شاد بشن اینطوری دیگه ازم نمیترسن

دیگه نمیترسن که من از اونا بالاتر برم و به موفقیت برسم و واسه همین دیگه سنگ نمیندازن.

حتی حاضرن کمکم کنن چون اصلا فکر نمیکنن از اونا بهتر بشم

چه آدم های بزرگی که همیشه مسخره شدندیوانه تلقی شدن

اگر عاقل تویی همان بهتر که مرا دیوانه خوانند.

شب چه دراز 

ترس من نابودی قبل از صبح 

کاش قدر روز را می دانستم

روز از دست رفت و حال دستان خالی در برابر دریای طوفان سختی های این شب سرد

و چه سخت این شب سرد می گذرد.

جرم من در خواب بودن روزای ازدست رفته

کو بخششی که می گویی؟!

حال که اشتباه را فهمیده ام.

شاید این شب راه رسیدن به تو باشد.

چشمانم را ببندم و خود را بخواب بزنم و غرق در تاریکی شوم

و یا

با چشمانی باز به جنگ تاریکی روم

بعضی اوقات احساس میکنم خیلی خودخواهم و خیلی بد مثل الان

وقتی مرور می کنم لحظاتو بعضی کار هامو یا تصمیمامو خیلی خودخواهانه می بینم 

نمیدونم شایدم امپر مغز من مثل ارز زده بالا

کلا الان تو دوره ای هستیم که غیر ممکنه

غیر ممکنه ناراحت نشی نه واسه خودت واسه نزدیکانت یا واسه اطرافیانت

امروز خیلی دلم گرفته ،هم واسه خودم هم واسه بقیه انا به جرئت میتونم بگم درد خودمو با درد دیگران فراموش کردم.

واقعا بعضیا چقدر دردمندن به اون بالایی دلم گرفته و حالم خوب نمیشه تا حال بقیه خوب نشه 

هیییییی

دیر فهمیدیم یا خواهیم فهمید که زمانی حالمون خوب میشه که حال دل بقیه خوب باشه به اون بالایی قسم اگه بقیه ناراحت باشن اگه نزدیکانت غم داشته باشن دیگه شاد بودن خیلی سخت میشه که اگه شاد باشم باید به حال دلم شک کنم که واقعا دله یا سنگ

ماها فکر می کردیم زمانی حالمون خوبه که حالمون خوب باشه ولی به مرور خواهیم فهمید زمانی خوب میشیم که همه خوب باشن

انسان اجتماعی تو اجتماعه غمگین هنیشه غمگینه 

برده داری نوین

در زمان های قدیم تر، آنوقت که هنوز حتی برق نبود،افرادی بودند که برده افراد دیگری بودند .اغلب هم برده ها انسان های ضعیف تر جامعه ترصاحبان قدرتمند تر بودند.

آنموقع برده ها را از روی لباس یا فات اویزان بر گوش یا بسته در دست و . میشناختند.

اما امروزه بردگان را با این نشانه های ساده نمیتوان شناخت بهتر بگویم وقتی که اندیشه انسان صعود کرد و به درجه ای از بلوغ رسید فهمید که هیچ انسانی بنده ی دیگری نیست و از آنرو این کار نهی شده در جامعه باقی ماند گذشت و گذشت تا اسم برده را عوض کردند .

حدس میزنید برده های امروز چه کسانی هستند؟

در این عصر که انسان به بلوغ فکری رسید و فهمید که استقلال حق اوست دیگر کسی نمی توانست برده داری را زیبا جلوه دهد.

اما راه چاره چه بود برای برده دار ؟

عوض کردن ظاهر و ثابت بودن همان باطن

طبقه ی انسان های امروز دوتاست :

یا برده دار یا برده 

و برده های امروز بسیار بسیار بیشتر از برده های ان دوره و نسبت به صاحبان خود هستند.

بیایید بررسی کنیم که برده های ان دوره چه می کردند؟:

خدمت به ارباب در ازای گرفتن نانی و غذایی و جایی برای زندگی و مسبب راحت تر شدن زندگی ارباب

هر غذایی که او می داد و هر جایی که او میگفت 

اما به برده امروزی دیگر نمی گویند چه بخور و کجا بخواب

بلکه می گویند هر جا میتوانی بخوبخوابهر غذایی که میتوانی بخور و هر جایی که میتوانی بربروآیا فکر میکنید این برده دارای اختیار است؟

برده ی امروز توانستن را با امید به خواستن پذیرفت خواستنی که فکر می کند ایجاد شدنیست.

برده های امروز همه فکر میکنند که روزی خواهد رسید که خود ارباب شوند چون امید کاذب در او ایجاد کرده اند.

مثال امید کاذب:یک پسر فقیر از روستاهای دور افتاده فلان استان توانست در کنکور رتبه نخست را کسب کند.

آیا این خبر دروغ است ؟ خیر اما امید کاذب است 

شما به من بگویید چند درصد کسانی که در رشته پزشکی قبول می شوند ،فقیرند؟ چند درصد؟

با کمی تحقیق می توانید بفهمید که درصد بزرگی سهم کسانی است که در 

خانواده ها ی طبقه بالا ی جامعه هستند.

امید چیزی است که در ما ایجاد میشود تا در رویای بالا رفتن این حقیقت را نتوانیم باور کنیم.

ما در هیپنوتیزم جهانی به سر می بریم یک هیپنوتیزم که در غرب بسیار بیشتر از ایران است

شاید بار ها برنامه های استعداد یابی را دیده اید این یک امید است .امید ایجاد اینده ای زیبا 

شاید فکر کنید در غرب گل و بلبل است اما کل جهان در دو طبقه است که روز به روز در حال دور شدن ازهم است یکی فاصله گرفتن و افول از حقیقت و حقوق واجب انسانی و دیگری افول از مراتب انسانی

فرض کنید رستورانی را با کارگران و صاحب رستوران

بلا شک در امد صاحب انجا با کارگران قابل قیاس نیست اما او پولش را در چه راهی صرف می کند ؟

یا پسرش از گوشی پرچم دار جدیدی که امده ودر رسانه ها دیده از او پول میخواهد و یا دخترش از لباس هایی

که در تن مدل ها دیده 

و.

مصرف گرایی

واقعا یک انسان به چند گوشی موبایل مگر نیاز دارد و به چند لباس 

و میبینید زحمت آن همه کارگر فدای گوشی پرچم دار فلان شرکت آمریکایی می شود و یا صرف لباس های رنگارنگ یک شرکت 

انگلیسی

اما که این طرز تفکر را به ان پسر یا دختر القا کرده که باید ان کالا را تهیه کند کالایی که 

نداشتننش تاثیری در زندگی یک فرد با روح سالم ندارد.

دقت کنید روح سالم 

این جا میفهمید که او بخاطر نیاز روحی اجتماعی خواستار چندین نوع لباس است و یا گوشی پرچم دار اما

چه کسی این ارواح را این قدر در تسخیر دارد و انهارا به ان چیزی که میخواهد سوق میدهد

رسانه :رسانه تاثیر مستقیمی بر این اتفاقات دارد و کنترل رسانه هم دست یک فرد قاعدتا غنی است.

ان فرد غنی است که دنیا را اداره میکند نه کسی ککهبرده ها ببخشید مردم فکر می کنند به او رای داده اند 

مردم امریکا ترامپ را عامل اتفاقات و تصمیم ها می دانند اما او یک عروسک خیمه شب بازی است سایر هم 

همینطور

مردم امروز فکر می کنند که صاحب اعمالند اما انها اانجام دهنده اعمال القا شده اند

و خدا می داند کی از این خواب بیرون خواهیم آمد.

زمزمه ها را می شنوم که میگویند:

اگر میشد. همه چیز ،خوب میشد.

اما در این نقطه چین ،نامی از تو برده نشد

ای برترین

روز بریدن از همه ،نا امیدی از همه جز تو ؛نزدیک است

ثانیه هایی که میگذرند، یکی پس از دیگری با اشتیاق فدای تو می شوند

عالم تو را میخواهد

اورا در قفس بگذاریدِِِ.

این زندانی را آزاد کنید.

بخدا جرمی ندارد فقط می خواهد زندگی کند.

باشما ام شما که به او زندگی دادید نکند بجای او میخواهید زندگی کنید.

نکند چون واسطه این بخشیدن حیاتید توهم صاحب بودنش را دارید.

لا اقل بجای حصار های نهان قفس بگذارید تا همه بدانند در قفس است.

شاید آنوقت کسی به کمکش بیاید.

با شما هم اگر جرئت دارید قفس بگذارید.

بنام او

تو بازیه قایم باشک (قایم موشک)یا جا خورردنی یا

وقتی دوستتو پیدا می کردی می زدی به دیواری که روش چشم گذاشته بودی؛که به اینکار میگفتن سک سک زدن و باطل شدن قایم شدن اون یه همچین چیزایی.بعد از یه مدت مدید چیزی اومد بنام سک سک. البته چیز منظور شانسی.یعنی دیگه بعد از اومدن این شانسی ،واژه ی سک سک ایهام پیدا کرد و دو معنی گرفت.

یادمه اولین شانسی ای که اومده بود لپ لپ بود که وقتی تلویزیون تبلیغ نشون داد سریع به مادرم گفتم من لپ لپ میخوام و راضیش کردم که برام بخره اونم بهم یه پولی داد چون قیمتش نمیدونستم منم رفتم سوپر سر کوچه ،به سوپریه گفتم آقا مجید لپ لپ داری؟ اونم گفت لپ لپ؟لپ لپ دیگه چیه؟

اینجاشو خوب یادم نیست خخخخ فکر کنم بدون توضیح دادن برگشتم یا نه شایدم توضیح دادم.

کلن بچه تنهایی بودم و با هرکسی به راحتی گرم نمی شدم یادمه همسن و سالای من همش به مردا و ی همسایه و اشنا خاله و عمو میگفتن ولی من هیچ وقت به یه مرد دیگه نگفتم عمو یا یه زن بگم خاله.نمیدونم چرا ؟

واقعا چرا ؟ شاید خجالت می کشیدم.

داشتم میگفتم تنهایی برام یه عادت شد .یه عادتی که دیگه خیلی داره زیاد میشه یا شده و داره به واژه اعتیاد جاشو میده.

چه کنم که یکی مثله خودم گیر نیاوردم یا وقتی یکی مثله خودم گیر میارم زود مینش .باور کنید .چه مرد چه .

نمیدونم شاید ادمایی که خوردن به پست ما همشون یه جوری بودن که خوب نبودن یا اینکه من خیلی سخت گیرم.

واسه همینه که از تنهاییم خوشحالم چون هیچ وقت جمع منو نپذیرفت و قبول نکرد.

داشتم میگفتم

من.حس ششمم خیلی قویه یا شاید اینطور فکر میکنم چون کوچکترین حرکات ضد خودم یا حرفای درباره یا ضد خودمو میفهمم همینم باعث شده هرکی هرچی راجع به من میگه سریع متوجه میشم .

میدونید همین تنهایی باعث شد برم تو کنج اتاقم قایم بشم و اونجا سعی کنم خودمو بسازم و وقتی یک انسان کامل شدم برگردم بعضیا میگن باید بری تواجتماع تا کامل شی به نظرم این کامل شدن نیست بلکه مثله بقیه شدنه

البته برای خودشناسی خیلی خوبه رفتن تو اجتماع

واسه همین بود که من که یک ادم به شدت دردنگرا بودم رفتم دانشگاهی کیلومتر ها دور از خونه که حتی اخر هفته ها هم نتونم بیام خونه و اونجا با ادمای خیلی ساده ای برخورد کنم.

البته بچه های خوبین به نظرم خیلی پاستوریزه و به ظاهر میخوان نشون بدن خیلیم ناخالصی دارن و تاریخ انقضاشون گذشته .مثله بچه ها هستن درست مثله اونا ارزو های کوچیک دارن و فکر میکنن که باید خودشونو به حتی کشاورز ته مزرعه بیابون نما ثابت کنن .ما که حال اینو نداریم خودمونو به خودمون ثابت کنیم خخخخ

داشتم میگفتم کسایی که فکر میکنن من خیلی ساده ام البته بعضیاشون اوایل بهم میگفتن آب زیر کاه خخخخ اما وقتی رفتارمو دیدن اونا هم بهم میگفتن ساده تا جایی که رفتارمو طوری تغییر دادم که از واژه ساده به ساده لوح رسیدن و حالا از این واژه هم پا رو فراتر گذاشتن و گل گل توی دروازه

اره بعضیاشونم مارو تا همین اواخر اوسکل به تمام معنا میدونستن البته بروز ننمیدادنتا اینکه مجبور شدم سرعتو کم کنم و دوباره یکم بکشم عقب تا دوباره به همون واژه ساده برگردم.

در کل ادما هیچ وقت حس خوبی بهم نداشتن جز وقتایی که بهم نزدیک میشدن و براشون یک وضوح خوبی ایجاد میشد درست مثل کانون عدسی و وقتی خیلی نزذیک میشدن تار میشد فک کنم اغلب همینطور باشیم.

در کل حس خوبی به خودم دارم البته امیدوارم خود پسندی نباشه ولی وقتی از گذشته تا به امروزو نگاه میکنم. و رفتارای دیگران با خودمو بررسی میکنم،با انبوهی از حسادت مواجه میشم حسادت دیگران به من که همیشه سعی میکردن تو چشم نباشم یا اینکه متواضع باشم و عقب بکشم خیلی از جا ها .شاید همین حسادت دیگران باعث شده بود که اینطور بشم

ولی الان دیگه وضعیت فرق کرده .البته نه زیاد وولی اونقدر که بتوتم رفتار دیگرانو پیش بینی کنم .

و حالا تنها به یک جمله میرسم 

اگه میخوای پیشرفت کنی برو با کسی دوست شو که ازت بالاتره و بهش قبطه میخوری و اگه میخوای سقوط کنی برو با افرادی که بهت حسادت میکنن دوست شو تا تورو مثله خوشون پست و حقیر کنن و اونوقته که میگن با بدان بنشست خاندان.

من گاهی یا زمانی انقدر خام بودم که همیشه از ناراحت شدن دیگران واهمه داشتم ولی الان نه الان دیگه واسه اینکه یه نفر بدش نیاد یا خوشش بیاد کاریو نمیگنم سعی میکنم کارایی رو که ادب و عرف بزرگ حکم میکنه درستع رو انجام بدم و غیر از اونو نه.

البته هممون فکر میکنیم بهمون ظلم شده و در یک رابطه دوستی با اطرافیان همیشه روبرو رو مقصر میدونیم ولی به نظرم شاید باید به رفتار خودمونم نگاهی بکنیم.

بگذریم

تو زندگی خیلی قضاوت شدم واقعا قضاوتای خیلی بیهوده و قضاوتایی که واقعا خیلی پوچ و بی اساس بودن اما اینو باید بدونیم هرکی هر طور که تربیت شده بقیه رو قضاوت میکنه.

اما بعضی قضاوتا خیلی زیبا هستن هرچند غلط 

در اخر با نام خداوند الله کسی که کل شی را خلق کرده 

این مطلب رو که یکم طولانی هم شد تموم میکنیم و اازش سپاس گزاریم که به ما کمک کرد تا بتونیم دوست رو از دشمن تشخیص بدیم و این بصیرت رو به ما داد امیدوارم بصیرتمان روز به روز ببیشتربشود.

درود بر خداوند یگانه (الله)

سپاس و ستایش یگانه خداوند عالم همان کسی که به ما هر انچه لازم بود را عطا کرد

ستایش و بزرگی و زیبایی مطلق از ان خداوند یگانه است.

اصلا چی شد که از اولش همینجوری بودم؟

برداشت از والدینم یا بودن تکراریه ادمای یک جور احوال

شاید سخت بودن برای دیگران که بپذیرن حقیقتو

حقیقتی که فریاد بر کوچک بودن میزد 

شاید اصلا سکوتی در کار نبود فقط صدای اونا از عمد فریاد بود تا صدایمان شنیده نشود خخخ

ترس از برتری دیگری ؟خخخخخ

شاید اونا نمیدونستن با اینکارشون بیشتر مسبب ایجاد برتری دیگرین 

راهی که هست از بین نمیره 

این مسیر یه روز طی میشه

افراد قله بهترن و کم ترن

به قله فک کن 

به قول یکی وقتی خورشیدو میخوای یه وقتایی باید بسوزی

نمیدونم ولی امیدوارم کاملا پاک شه پاک تر از هر روزی

پاک از ادمای اجباری خخخ خخاجبار

چی شد که بازم همون شد

تکرار گذشته انگار کسی اونو از قبل نوشته

چه سخت و تاریک 

بازم دنیایی که دوس نداریش 

عینک خوشبینیم انگار کار ساز نیست

شاید این اشتباه همیشگی با عثشه

بودن تصادفی 

اره شاید عدم انتخاب اختیاری اونا

بازم چشمامو میبندم رو بدیا

سعی در گذشت زمان خخخ

این میگذره اما به زور؟

کاش بشه یروز روزا اونطوری که میخواد بگذره

با ادمای انتخابی

این روزا انگار محبت جرمه 

یجا میگفت دو دسته تنهان مهربونا با گرگا خخخ

دیگه چقدر بذل و بخشش هه هه خخ

چقدر لطف و مهربانی

چقدر دیگه باید به طرف حال بدم تا باهام اوکی بشه

اونجا فهمیدم

باید خودم نباشم خخخ

ولی بیخی خودم میباشم هه ها هی هی هو هو

یروز دلتنگت میشن الان داغه دوروییه دوستاشونن

کلید لامپو بزن تا روشن شه 

عه چرا روشن نشد؟

حتما لامپ سوخته .لامپو عوض کن 

حالا کلیدو بزن

بازم نشد!!!

شاید کلید خرابه 

کلید عوض شد بازم خرابه

حتما سیم خرابه 

سیم پیچی کلهم عوض کن

بازم روشن نمیشه 

چرا؟

شاید نمیخوای روشن بودن این لامپو ببینی

خخخ!!!!!

انگار باید بد شد

تنها بذاری ادمارو.رها به حال خودشون.

دورشی از همه.خستم از خوبی کردن و بد دیدن

خسته از رفتارای تکراری

خسته از بدی دیدنو خوبی کردن

خسته از بودن اجباری

خسته از ادمای اجباری

خسته از ترس بد شدن خوبا

خسته از همه چی

دلم تنهایی میخواد

یه جای دور از ادما

دور از دردای بچگانه 

دور از خواسته های کوچیک

جاییکه که کسی کوچیک فک نکنه

جاییکه هیچکی سرش تو کار بقیه نباشه

دور از ادمای بیکار و بی یار

اوناییکه که تموم دغدشون پیدا کردن یاره تا بعدش همونم از بین ببرن 

غافل از اینکه اول باید خودشون کامل بشن

سردار جان 

شهید حاج قاسم سلیمانی عزیزم شهادتت را تبریک میگویم هر چند سخت و باور نکردنیست رفتنت از بین ما.

بغضی در گلو گرفته است امشب مرا و اشکهایی که می بارد

سخت است از دست دادنت.

امریکا این شیطان فاسد،به سزای اعمالش خواهد رسید

ان شاءالله

استقلال چه واژه خوشایندی

یک واژه ای که خیلیا باهاش انقلاب کردن

واژه ای که خیلی خواهان داره

استقلالی که قدردانش نبودم .انگار هر چقدر تلاش کردم که زیادش کنم بیشتر از دست دادمش.شاید طمع کردم که دنبال استقلال گشتم.

روز از دست دادنش هیچوقت یادم نمیره 

تو عصر حاضر استقلال برای هرکس معنی خاصی داره

واسه یکی استقلال یعنی دستور دادن و رییس بودن واسه یکی هم یعنی تنهایی 

اه که چقدر از معنای اولی بدمون میاد یا ادمایی که این معنا رو بهش میدن .ادمایی که احساس میکنن رییس همن اینا همونایین که زیاد پشت سر دیگران حرف میزنن و دخالت زیادی تو کار بقیه دارن .کسایی که احساس میکنن خودشون میزان سنجشن و خوبی بر روی باور های اونها معنا پیدا میکنه و اما کسایی که معنای دومو بهش میدن. در واقع اینا همونایین که از دسته اول به ستوه اومدن:):_(

و چقدر ساده طرفداران یک واژه در تقابل به هم قرار میگیرن

اینجاست که میگن امروزه هر کلمه معنای زیادی داره و به کلمات دلنبندیم که منظور واقعی با کلمه فرق داره

بگذریم.

استقلال یا هر مزیت دیگه سودیه که باید ازش استفاوه کنیم اگه قدرشو ندونیم از دستش میدیم و وقتی از دستش بدیم قدرشو میفهمیم.

بذار بیشتر بگم 

هر کی باورایی داره که در مسیر تفکر به اون دارای تصمیماتی میشه و اگه این تصمیمات با دخالت اطرافیان روبرو بشه اوضاع وخیم میشه اینو بهش میگن سخت شدن استقلال تصمیم گیری

حالا به نظرت کیه که بگه دوس داره با افرادی باشه که باورای مختلفی نسبت بهش دارن و این یعنی عین دردو عذاب 

محیطایی که استقلالو ازت میگیرن محیطایین که ادمای اجباری رو سر راهت قرار میدن و یا پتانسیل اینو ندارن که حق انتخاب دوست هم باور رو بهت بدن

والسلام

تا آزادی چیزی نمانده اندکی صبر سحر نزدیک است.

به نام خدا 

و سلام و درود بر خلیفه برحق الهی 

تاج سره ما آقا امام زمان عج

روز به روز مرز حق و باطل پررنگ تر از قبل میشه. طوری که امروز یه سلبریتی کاخ نشین مرفه و بی درد، هم دست با بزرگترین دشمن انسانیت و عامل فقر و ستم به مظلومان ادعای درک آنان را دارد.

عاملان سالها فاجعه اقتصادی و فرهنگی امروز بجای محاکمه شدن، خودشان را در جایگاه قضاوت می دانند و باز بر همان کسانی که به آنها ستم کرده اند می تازند و با مظهر طلبکار بودن رفتار میکنند.

وقتی ایران توی گروه امریکا و انگلیس افتاد کسی نمیدونست خدا چرا اینکارو کرد.

امروز که فرد مدعی جنبش ظلم ستیزی پرچم ظالم ترین کشورهای جهان را بالا میبره، میبینیم که به زیبایی حق و باطل مشخص میشه

مردی ثروتمند سرباز فقیری که از حکومت دفاع میکرد را میکشد

کلاهتان قاضی این حکومت، برای فقیران است یا ثروتمندان؟

اللهم عجل لولیک الفرج