شب چه دراز 

ترس من نابودی قبل از صبح 

کاش قدر روز را می دانستم

روز از دست رفت و حال دستان خالی در برابر دریای طوفان سختی های این شب سرد

و چه سخت این شب سرد می گذرد.

جرم من در خواب بودن روزای ازدست رفته

کو بخششی که می گویی؟!

حال که اشتباه را فهمیده ام.

شاید این شب راه رسیدن به تو باشد.

چشمانم را ببندم و خود را بخواب بزنم و غرق در تاریکی شوم

و یا

با چشمانی باز به جنگ تاریکی روم





مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها